ی چیزی تو سیدنی ک خیلی دوستش دارم

مزه آب احتمالا یکی از اولین مواردی است که با ورود به سیدنی احساسش خواهید کرد با اینکه من از پرث اومده بودم و تو یک کشور با سطح استاندارد یکسان بودم ولی مزه آب سیدنی اینقدر خوب و شیرین و خوشمزه است ک جز اولین موارد بود ک بهش امتیاز 100 دادم. الکی نیست میگن سیدنی یکی از بهترین آبهای شرب دنیا رو داره... واقعا داره

پاسخ دوستم در پیام خصوصی

مرسی دوست من از تعریفت... من خیلی خوشحالم ک دنیای دیجیتال این اختیار رو به ما میده ک اطلاعات رو باهم شیر کنیم و سعی کنیم یک کمک هرچند کوچک به هموطن خودمون ک داره مهاجرت میکنه داشته باشیم...راهی ک خیلی ها رفتن ولی بعد از رسیدن به قله آرزوهاشون یادشون رفت چ مسیری رو پشت سر گذاشتن و یا از دماغ فیل افتادن الان و یا برعکس میترسن جاشون اینور دنیا تنگ شه و به همه میگن نیاین.

به نظر شخصی من مهاجرت آدم خودش رو میخواد، من نمیگم کار آسونیه و یا اینکه همه میتونن انجامش بدن و یا اینکه بعد از یکسال همه چیز راحت میشه نه هیچکدوم درست نیست به نظر شخصی من

Some birds are not meant to be caged این جمله من نیست البته یک جمله خیلی تاثیرگذار روی من از فیلم The Shawshank Redemption. خوب حالا تفسیر من از این جمله و گنجاندنش تو روند مهاجرت...

اون پرنده ای ک تو قفس زندگی میکنه خیلی خوب و راحته برای بدست آوردن غذا و امنیت زحمت خاصی نمیکشه چون تو قفسه پس زنده است و از خطرات طبیعی دوره...سرما و طوفان خطر شکار شدن نداره چون جاش امنه..همیشه غذاش و آب براش به موقع میرسه و ی وقتایی اینقدر زیاده ک میزنه تو کاسه آب یا غذا و پخششون میکنه اینور و اونور ولی همیشه در آرزوی پروازه و کل عمرش محدود میشه به همون 200 سانت قفسش و دیدن زیباییهای طبیعت از پشت حصار... این نماد منی بود ک کار خوب داشتم( من خودمو مثال میزنم و خانواده خودم چون شرایطمون تو ایران راحت بود و خیلی ها میگفتن خوشی زده زیر دلتون میخواین مهاجرت کنید بعضی ها هم تو روی خودمون میگفتن عقلتون رو از دست دادید...بله همسر رسمی نفت و خودم نامه قرارداد مستقیمم اومده بود با نفت و خانه شرکتی و پرواز شرکتی و.... تو پستهای قبلی یا خیلی قبلتر خدمات ها رو گفته بودم نمیخوام تکرار مکررات بشه همه خدمات شرکت نفت رو میدونن اونم تو منطقه محروم ماهشهر که خدمات 2.5 برابر شهرهای بزرگه پس گفتن نداره دیگه) همیشه سرماه پول خوب می اومد تو حسابهامون و خیلی لارج و شرکت نفتی زندگی میکردیم نه نگران از دست دادن کارمون بودیم نه نگران کرایه خونه و...من به شخصه روزی 2 ساعت هم کار نداشتم انجام بدم به هرحال شرکت دولتی بود و کارمندا زیاد ... خوب شاید بقول اون دسته از دوستامون ک دوست داشتن تو قفس باشن و امنیت مالی و جانی ... ما خوشی زیردلمون زده بود. دسته دیگه از پرنده ها پرواز و آزادی رو میخوان منظورم از آزادی بی بند و باری نیست منظورم رها و پرکشیدن به هرکجا... اون پرنده ای ک پرواز رو انتخاب میکنه و تو قفس نمیمونه باید برای زنده بودن بجنگه باید تو سرمای زمستان دوام بیاره و دنبال غذا باشه باید تو برف و بارون دنبال سرپناه باشه باید تو گرمای تابستان دوام بیاره و... باید خودشون از شکار شکارچی ها در امان بزاره و به بچه اش یاد بده چطور از شکارچی ها فرار کنه باید به بچه اش یاد بده زندگی میتونه سرماهای بد زمستانی داشته باشه و برای زنده بودن باید تلاش کرد و.... ولی ی چیز رو خوب میدونه ک ارزش این تلاشهاش خیلی زیاده چون تو فصلهای مختلف سال تجربه هایی از کوچ و تلاش برای زنده ماندن داره ک اونی ک تو قفسه نداره درعوض غذاش راحته... این مثالی است ک من برای زندگی خودم همیشه دارم چون نمیخواستم تو قفس باشم و در حسرت بمیرم... در هر دوحالت اون پرنده ها میمیرن ولی یکیشون در حسرت میمیره و اون یکی با تمام تلاشهایی ک داشته برای زنده مانده ....

زندگی ما بر اساس انتخابهای ماست پس بهتره واقع بین باشیم ک چی میخوایم از زندگی آیا امنیت شغلی میخوایم یا سطح استاندارد ...

چند روز پیش داشتم با دوست دوران دانشگاهم چت میکردم ک انصافا اون یکی از بهرتین دوستایی زندگیم بود ک تاحالا داشتم و بعد از همسرم میتونم بگم بهترین دوست زندگیم که تو دورانی ک من در پرث تنها بودم و کارهایی واسه انجام دادن داشتم همیشه سعی میکرد مثل همیشه کنارم باشه هرچند راهمون 15 هزار کیلومتر دورتر بود ولی احساس آرامشی بمن میداد ک میدونستم هنوز دوستیمون پابرجا و قویه... روزی ک پروازمون بود به سیدنی یک پیامی برام فرستاد ک منو درفکر فرو برد و بمن گفت "خیلی برات خوشحالم و امشب خیلی دعا کردم برات بازهم پیروزی قهرمانانه و سربلندانه ات رو بت تبریک میگم و مثل همیشه با تلاش زیاد پیروز شدی" عین جملاتی ک برام نوشت همینا بود و من به خودم گفتم راست میگه من تمام کارها رو تو کشور غریب تنها با وجود یک بچه در جایی ک حتی همزبانم نیستن و من سعی میکنم فرهنگ و زبانشون رو یاد بگیرم بدون کمک هیچکس انجام دادم و این واقعا یک پیروزی است برای من و بعد به خودم گفتم زندگی ما مثل بازی کامپیوتریه که براساس زمان هرمرحله تمام میشه بعضی ها یک یا دومرحله رو میرن و اینقدر تو همون مراحل یواش و با احتیاط حرکت میکنن تا درنهایت وقت زندگی کردن تمام میشه و طرف گیم اور میشه و میمیره و یکی مثل من اینقدر مراحل مختلف رو میرن تا بازی رو تمام کنن و در زمان گیم اوری به مرحله آخر رسیده باشن و قهرمان زندگی خودشون باشن... 

چقدر نوشتم امروز 

مدرسه الینا- پرث - سیدنی

به نظر من بچه ها در مهاجرت سختیشون بیشتر از ما بزرگهاست چرا؟ اونا ک تطبیق پذیرتر از ما هستن؟ بله درسته اونا از ما تطبیق پذیرترن و زودتر اخت میشن با محیط ولی اون تغییر براشون سخته چون هدف ندارن چون وابسته هستن به تصمیم ما ،چون اونا خودشون این تصمیم رو نگرفته بودن ک درک کنن دلیلش رو و هزاران دلیل دیگه...به نظر من باید هواسمون بیشتر به بچه هامون باشه تو این تغییرات و اونا رو بیشتر درک کنیم و حق بشون بدیم.

جمعه 16 جون روز اخر مدسه الینا بود در پرث... مدرسه ای ک سه سال اونجا بود و اولین روزهای مدرسه رفتن رو اونجا تجربه کرده بود و همه دوستایی ک از طریق مدرسه داشت فقط تو اون مدرسه بودن... روز سختی بود برای بچه چون از یک طرف داشت از دوستاش و از محیطی ک میشناخت و باهاش کانکشن های زیادی زده بود جدا میشد و از طرفی داشت پیش باباش می اومد ک برای اولین بار 40 روز ندیده بودش...دوتا احساس کاملا متفاوت شادی و غم... من خیلی سعی کردم اون روز درکش کنم و حق رو بهش بدم و آرامش بیشتری رو براش مهیا کنم نمیدونم کامل موفق شدم یا نه چون تو دل اون بچه نبودم ولی تمام سعی خودم رو کردم ک واقع بین باشم و بدونم ما تصمیم گرفته بودیم بریم سیدنی نه الینا پس حالا ک او ناراحته درکش کنم. از حق نگذریم معلمهاش و مدیر مدرسه قبلیش حتی معلم پارسال همه دورش بودن و سعی کردن براش خاطره بسازن و دوستای خوبش هم همینطور. بهرحال جمعه تمام شد با همه ناراحتی الینا به فرودگاه رفتیم و تمام مدت من سعی میکردم حرفهای الینا رو گوش بدم و بش حق بدم و زمان بش بدم از ناراحتیش برا جدایی دوستاش برام صحبت کنه.

دیروز اولین روز مدرسه در سیدنی بود ...از اونجایی که واقعا استرالیاییها آدم های ساپورتیوی هستن مخصوصا وقتی با بچه مواجه میشن و طوری با الینا برخورد کردن از مدید مدرسه تا معلم کلاسشون و فرایند خرید فرم مدرسه و بردن الینا سرکلاس رو طوری انجام دادن ک من به عنوان مادرش خوشحال بودم ک دخترم رو دست اونا دادم تا آموزش بینه. وقتی تفاوت رفتار مدیرهای مدرسه کومو و سیدنی رو با مدیرهای خودم میدیم واقعا بخودم بالیدم ک اینهمه سختی ارزشش رو داره ک دخترم تو این محیط و این سطح آموزش ببینه.

اولین پست از سیدنی

خوب همونطور که همه الان میدونید من سیدنی هستم و این پست رو دارم از تو خونه سیدنی مینویم. الینا رو بردم مدرسه و زندگی روال عادیش رو داره جلو میبره.

اولین چیزی ک میتونم بگم از فرقهای بین پرث و سیدنی ،نحوه رانندگی است که این تفاوت کاملا مشهوده. تو سیدنی مثل همه شهرهای بزرگ دنیا شکل رانندگی متفاوته و همه خوب رانندگی نمیکنن هرکس به روش خودش و البته عابر پیاده باید بیشتر حواسش باشه .امروز برا اولین بار بعد از 4 روز وقتی من پشت خط عابر پیاده ایستاده بودم یک راننده ایستاد تا من رد شم ک با این حرکتش احتمال 99% میدم طرف آزی (استرالیایی) بود چون تو فرهنگشون است. تو سیدنی چون مهاجرا زیادتر از پرث هستن یطورایی شاید فرهنگشون قالبتره . منظورم اینه تو پرث چون جمعیت کمتر و نسبت مهاجرا کمتر بود و شهر حالت ایزوله تری داره نسبت ب سیدنی ،اون مهاجر هم سعی میکنه قوانین شهر رو کامل رعایت کنه ک به چشم نیاد ولی اینجا اینطور نیست.

ی مورد دیگه اینکه سایز مرکز خریدها کاملا قابل ملاحظه است مثلا تو سابربی ک ما هستیم مرکز خریدش اینقدر بزرگه ک 3 برابر بزرگترین مرکز خرید پرث و شاید بزرگتر هم باشه من هنوز همه جای اون مرکز خرید رو ندیدم ک ...درصورتیکه خودشون میگن مرکزخرید هورنزبی جز مراکز خرید کوچک است تو سیدنی نه تو دسته بزرگها... میتونم عاشق سیدنی باشم برا مراکز خریدش...نظرتون چیه؟

در اخر بگم ک سیدنی رو هم دوست دارم تو این 4 روز و من چون ذاتن عادت دارم از محیط اطرافم شادی بگیرم خودم رو محدود نمیکنم به اینکه پرث رو دوست داشتم پس سیدنی بده نه اینطوری نیست میشه تو هر شهری خوبیهاش رو دید و اونا رو های لایت کرد و ازشون استفاده کرد مثلا اینکه من میدونم با شهر بزرگ میشه بزرگتر شد پس تمام موقعیتهای بیشتری ک تو سیدنی برای من و خانواده ام وجود داره رو می پذیرم و از بهترینهاشون استفاده میکنم.

در پستهای بعدی بیشتر راجع به تفاوتها مینویسم ولی این نوشته ها دلیل بر این نیست ک پرث بهتره یا سیدنی فقط تفاوت شهر هاست.

در فرودگاه پرث

تو فرودگاه پرث دیگه شما نمیرین پای کانتر برا دریافت کارت پرواز و تحویل بارتون . یک سری کامپیوتر وجود داره ک از طریق اونا با وارد کردن اسم یا شماره رفرنس بلیطتون میتونید کارت پروازتون رو پرینت بگیرید و همونجا هم میتونید برای بارتون اتیکت بگیرید و بعد از چسبوندن به بار میرید چمدانها رو روی تسمه میزارید طوریکه بارکد اتیکن قابل خواندن باشه توسط چشمی تسمه ک یکمی اینکارا عجیبه یعنی دنیای بدون انسان برا من خوش آیند نیست با اینکه خودم برنامه نویسم و مجموع شغل افرادی مثل من با رباط سازها این دنیا رو داریم میسازیم ولی وقتی با این موارد مواجه میشم ک ماشین جای انسان رو گرفته ناراحت میشم و برای نسل بعد افسوس میخورم. تو فرودگاه های استرالیا به چشم میبینید ک چقدر همه چیز ماشینی شده ...درسته جهان اوله و میخواد تکنولوژیش رو ب رخ دنیا بکشه ولی خیلی از مشاغل حذف شدن

ارسال وسایل از پرث به سیدنی

شرکتهای مختلفی هستند ک کار ارسال وسایل رو انجام میدن با قیمتهای مختلف. اگه بخواین ی تراک برا خودتون بگیرین حدود 3500$ میشه و بعضی ها میان متراژ مشخصی از تراک رو بتون میدن مثلا 5 متر مربع ک میشه حدود 650$ با رپینگ خودشون.

به دو روش میتونید وسایلتون رو بفرستید یک روش ک خودتون بسته بندی میکنید و تگ میزنید و روش دیگه اینکه اونا براتون اینکار رو میکنن ک مسلما گرانتر هم هست.

اگه تخت یا تشک یا مبل دارید هم باید رپ بشه و با پلاستیکهای مخصوصی پوشیده بشه. هیچ چیزی بدون کاور یا کارتن یا رپ نمیتونید بفرستید.

برای مشکلات بالا و چون من دست تنها بودم ترجیح دادم حداقلها ک لباسهامون و کفش و... بود بفرستم و از فرستادن وسایل صرف نظر کردم براهمین همه رو گذاشتم تو گامتری و فروحتم و بعضیهاشون هم بخشیدم ب دوستامون.

من باشرکت https://www.airroaddirect.com.au/Home.aspx کار ارسال وسایلم رو انجام دادم ک ارزونترین روشی بود ک پیدا کردم برای 10 کارتن و چمدان ک حدود 170 کیلو بار بود من 140$ (با بیمه وسایل) پول دادم و 5  روزه میرسه سیدنی.من ب روش door to door ارسال کردم ک در این روش خودم کارتن کردم و رو هر کارتنی تگ زدم ک اطلاعات زیر توش بود:

شماره کارتن - محتوی - فرستنده - آدرس- تلفن- گیرنده - آدرس - تلفن - وزن - ابعاد(طول 0 عرض 0 ارتفاع).

60 کیلو هم بار هواپیما دارم ک باتوجه به این میزان واقعا سخت بود جا دادن وسایل توش ولی خوب من زیاد ب مال دنیا وابسته نیستم و دست به بحششم عالیه

روزهای آخر در پرث هستیم و از یک طرفی خوشحالم دارم میرم زندگی در سیدنی رو تجربه کنم و از طرفی پرث رو دوست دارم و مطمینم برمیگردم به این شهر آروم دوباره.

دوماه اخیر زندگی در پرث سخت بود خیلی چون خودم تنها باید کارهای فروش وسایل و کارهای الینا و کلاساش و رسیدگی بهش و پروژه خودم و کارهای ارسال ماشین و وسایل باقیمونده و کارهای روتین زندگی رو انجام میدادم ی روزایی خیلی احساس تنهایی میکردم ولی الان میبینم خودم تنهای تنها از پس همه کارها براومدم و این سختی ها منو مقاوم تر کرد نسبت به مشکلات و اینکه تو یک کشور غریب و بدون کمک هیچکس اینهمه کار رو تنهایی انجام دادن اعتماد بنفس مضاعفی بهم داد و با انگیزه دوبل دارم میرم سیدنی یک زندگی جدید رو شروع کنم با خانواده ام در شهر جدید و قدرت دوبرابر اونی ک اومده بودم پرث چون میدونم چقدر توانمندم پس بیشتر میتونم حامی همسرم باشم و برای الینا مادری شادتر باشم.

دوستای گل وبلاگی من هدفتون هیچوقت یادتون نره و به قدرت خودتون ایمان داشته باشید و بدونید شما میتوانید و خدا کنارتونه پس از حرکت نترسید از راکد بودن باید ترسید ک مثل مردابه از بیرون زیبا و از داخل میگنده

غیبت من

دوستای عزیزم بزودی جواب پستهاتون رو میدم البته الان 4 روزه لپ تاپم خرابه و درصدد خرید لپ تاپ جدیدم تو دوهته گذشته هم کلی اذیتم کرد لپ تاپم با اینهمه کار ک دارم تا لپ تاپ جدید بیاد حتما پستهای جدید میزارم

شمارش معکوس برای ترک پرث

امروز بلیط خریدیم و عملا شمارش معکوس برای ترک پرث شروع شد. تا 3 هفته دیگه روزهای اخر در پرث بودن رو میگذرونم و چقدر داشتن دوست حس خوبی میده ک تو این روزها کنارتن چه ایرانی و چه از نوع خارجیشون.... اون خارجیها حتی سورپزایزم هم کردن و برام گودبای پارتی گرفتن چهارشنبه ک میاد...خیلی مهربونن امیدوارم تو سیدنی هم تجربه های خوب پرث رو داشته باشم و اون شهر هم به اندازه پرث دوست بدارم.

پروازمون رو هم با کوانتاس گرفتیم و این اولین باره ک میخوام سوار هواپیماهای کوانتاس بشم خیلی جالبه برام ببینم اولین ارلاین استرالیا چه خدماتی رو داره. ی چیز حالب راجع به پرواز و قیمت... من از دیشب این پروازی رو ک 3 ساعت پیش کانفیرم کردم رو مانیتور میکردم و جالبه ک بگم هر 4 و 5 ساعت یکبار پرواز 15$ گرون میشد...

این پست 2 هفته پیشه چرا الان هنوز نیومده بالا