نوسترالوژی ها

از اونهمه دردسری ک کشیدم تو این سفر بگذرم نوسترالوژیها و رفتن ب جاهایی ک همیشه میرفتم با دید متفاوت و کسی ک سه سال دور بوده تو یک کشور دیگه حس قشنگیه. دیدن وکیلمون و رفتن به دفترش ،همون دفتری ک بارها و بارها میرفتیم درگیر کارهای اقامت بودیم ولی اینبار به عنوان یک دوست و معرفی کسی دیگه به وکیلمون رفتن و نشستن تو اون دفتر و روی اون صندلی ...حس قشنگیه. نوسترالوژی ها رو دوست دارم

22 امین روز در ایران

و در روز 22 ام سفرم با زلزله حسابی حالمون جا اومد. کلا این سفر من به ایران پر بود از استرس و دردسر.از اولش ک با قضیه پاسپورت الینا مواجه شدم و بعد آلودگی و حالا زلزله.

قضیه پاسپورت الینا به کجا رسید! پدرش مجدد فرم رضایت رو پر کرد و داد دکتر جی پی امضا کرد و 20 دلار هم گذاشت تو پاگت مجدد(هزینه رضایت ثبتی)و 20 دلار هم پست و همه رو ارسال کرد برا سفارت ایران تو کانبرا. بعد سفارت تو ایمیل یک شماره نامه و تاریخ ارسال رضایت نامه به اداره امورخارجه رو برای همسرم فرستاد و من با دردست داشتن شماره نامه و تاریخ به امور خارجه مراجعه کردم و باز تو سیکل اداری افتادن و از این اتاق به اون اتاق و اینکه نامه ای نیست  بابا اگه نامه وجود نداره پس این شماره نامه ای ک دست منه و ایمیل سفارت چیه !!! بعد از کلی بحث و بگومگو بالاخره یک خداخیر داده ای گفت بشین اینجا کارهات رو انجام میدم و طرف گشت تو تمام نامه هایی ک سفارت ایران تو کانبرا در اون تاریخ برای امورخارجه فرستاده بود و بله شماره نامه ای ک سفارت بما داده بود با شماره ای ک برا امورخارجه فرستاده بود دوتا بودن آخه آدم یک سفر میاد بعد گیر میدن شماره پاسپورتی ک استرالیا صادر کرده تو اطلاعات پلیس ناجا نیست و شما ممنوع الخروجین! بعد بیفتی دنبال نامه نگاری و استرس و از این اتاق به اون اتاق رفتن تا نامه به پلیس ناجا رو گرفتم و شنبه برم پلیس ناجا تا مشکل پاسپورت رو حل کنم .

حالا هم ک زلزله اومده ،اونم از آب و هوا و آلودگی

ی سفر اومدم بعد از 2سال و 10 ماه واینهمه حالمو جا آوردن و اگه سالم برگشتم استرالیا تا 3 و 4 سال دیگه بسرم نمیزنه سفر برگردم ایران

12 روز در ایران

امروز 12 امین روز ورودمون ب ایران تمام شد و من خسته و بی انگیزه نمیدونم چطور 42 روز باقیمانده رو طی کنم. 

هوای تهران

وای خدا بعد از تقریبا سه سال  ایران نبودن خیلی تغییرات زیاد بود تا جایی که تنفس در هوای تهران برام سخت و طاقت فرسا شده. من 8 سال رو در ممکو زندگی کرده بودم قبل از مهاجرتم و بچه اهواز هستم و در پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی کار میکردم و کاملا با هوای آلوده و گرم و شرجی و بد آداپته شده بودم ولی 3 سال در هوای پاک استرالیا زندگی کردن باعث شده ک الان هربار تو تهران باشم یا اتوبان تهران کرج من سردرد بدی بگیرم و تنفس سختی داشته باشم با تنگی نفس. به حدی ک دارم فکر میکنم اصلا سمت اهواز نرم با گرد و خاکش...

واقعا زندگی کردن در ایران مثل امضا کردن مرگ تدریجیه (نظر کاملا شخصی)

سفر به ایران

من با ارلاین الاتحاد پرواز گرفتم سیدنی ب ابوظبی و ابوظبی به تهران با کانکشن یکساعت و نیم در فرودگاه ابوظبی. قبل از اینکه ادامه بدم ی مورد بگم ک درادامه میشه موضوع مهم و اینکه ما پاسپورت الینا رو تو استرالیا عوض کرده بودیم و در فرم پدرش رضایت سفر نامحدود رو براش امضا کرده بود و ما خوش و خرم رفتیم فرودگاه ک تو فرودگاه سیدنی بمن گفتن ویزا تو پاسش هست ولی شماره پاس قدیمی رو لازم داریم ک من پاسپورت قدیم الینا همراهم نبود ولی تو فرودگاه سیدنی با یک تلفن ک خودشون انجام دادن کار راه افتاد و کارت پرواز صادر شد.

نکته 1- اگه پاسپورتتون رو عوض کردین تو اولین سفر پاسپورت قدیمی ترجیحا باتون باشه

هواپیما تو سیدنی با تاخیر 45 دقیقه ای پرواز کرد ک این باعث شد 45 دقیقه از یکساعت و نیم کانکشن ما تو ابوشبی کسر بشه و اگه بخوام از کیفیت الاتحاد در مقایسه با امارات یا قطر ارلاین بگم میتونم بگم من واقعا با پرواز الاتحاد راحت بودم و کیفیت غذاش هم خوب بود. از سیدنی خیلی طول پرواز برا من زیاد بود چون از دوحه تا پرث 10 ساعت میشد طول پرواز ولی از سیدنی 15 ساعت تا ابوظبی که بعد از 5 ساعت ک از سیدنی پریده بودیم تازه داشتیم از استرالیا میزدیم بیرون  خلاصه باز بگم پرث بهتره چون طول پرواز کوتاهتره بعد ک رسیدیم ابوظبی تا پیاده شدیم از هواپیما یکی از مامورا فرودگاه ازم پرسید کدوم گیت میرید تا من گفتم گیت 28 گفت تهران ...بدو بدو دو نفر با بیسیم اطلاع دادن ما رسیدیم و تمام مسیر رو من والینا دویدیم تا به پرواز بعدی ک برای ما نگه داشته شده بود برسیم و فقط یکجا پاسمون رو چک کردن بر اسمها نه کارت پرواز نه همون پاس دقیق چک شد فقط خواستن بدونن دوتا مسافر ماییم برا پرواز و رفتیم تو هواپیما ابوظبی به تهران و من اصلا نمیدونستم حسم چیه!!

نکته 2- سعی کنید تو پروازهای کانکشن دار با یک ارلاین برید ک اگه پرواز اولتون به هردلیل مشکل داشت پرواز دومتون رو نرسیدین ،ارلاین تعهد داشته باشه باشه براتون

وقتی وارد خاک تهران شدم حس عجیبی داشتم نمیدونستم وطنم کجاست استرالیا یا ایران ولی شوق دیدن خانواده خیلی زیبا بود و در زمانیکه پاسمون رو میخواستن مهر کنن اولین ضدحال رو خوردم از رفتار یک هموطن، تا پاس الینا رو زد تو سیستم گفت الینا ممنوع الخروجه و تا زمانیکه باباش رضایت نده نمیتونه از ایران خارج شه و من هرچی میکفتم چرا جوابهاش سربالاتر میشد تا اینکه همکارش رو صندلی اونوری توضیح داد ک باباش باید بره سفارت و یکبار دیگه اجازه حروج رو بده و بعدش من ببرم اداره گذرنامه و مشکل پاس الینا رو حل کنم. 

بعدش هم کلا چی بگم از هموطنام و رفتارشون ک شوک بعد از شوک

شنبه اول وقت رفتم اداره گذرنامه کرج و با اینکه لباسم واقعا مناسب بود گفت چادر بزن گفتم چشم، رزت رو پاک کن، چشم، چادر کوتاهه چادر ملی بپوش،چشم ، اه ساعتت آی واچه؟ آره ، اونم دربیاره بزارش اینجا و بعد اجازه ورود به اداره گذرنامه ازطرف نگهبان خانم صادر شد. باز من یادم اومد تو ایران همه ریسن و ارباب رجوع بدبخت ترین آدم روی کره زمین. بعد رفتم اداره گدرنامه و گفتن باباش باید رضایتت نامه بفرسته و با شناسنامه و فرم و گذرنامه بیاریشون اینجا تا تاییده خروج رو صادر کنیم. 

از ترافیک و آلودگی که دیگه حالم بد داره میشه تو روز 5 ام تهران فاجعه است کرج هم هواش بد شده  برخورد مردم تو خیابون!!! بوی سیگار!!! روش رانندگی!!! هرچی رو نگاه میکنم مطمین تر میشم ک دیگه نمیتونم تو ایران زندگی کنم و این دفعه ک برگردم قویتر از پیش بسوی پیروزی و موفقیت در استرالیا پیش میرم. 

اگه بحث خانواده رو کنار بزارم نمیدونم وطنم کجاست صادقانه بگم حسی به ایران امروز نداره و نمیشناسمش میتونم بگم واقعا بدتر شده نسبت به قبل از مهاجرتم و الان دیگه مطمینم 100% تصمیمم درست بود

آخرین شبهای سیدنی

دو شب تا پروازمون به ایران مونده، همه چیز رنگ خداحافظی از سیدنی رو داره، نه یک خداحافظی موقت، یک خداحافظی ک برای یک بخش از کتاب زندگیمون باشه.... واضحتر بخوام توضیح بدم بله ما داریم سیدنی رو ترک میکنیم (امیدوارم همه چیز بروقف مراد پیش بره) یک فصل جدید داره آغاز میشه تو زندگی ما و زمانیکه من والینا برگردیم استرالیا بعد از سفرمون فقط وارد سیدنی خواهیم شد و از فرودگاه میریم شهر جدید و زندگی جدید رو شروع میکنیم.

زندگی یک سفر است و من شانس اینو دارم ک یک سفر زیبا بسازم ،به شهرهای دیگه برم و با مردم اون شهرها اشنا بشم و تجربه های جدید بگیرم و درآخر برگردم به پرث شاید اگه در این راه شهری رو بهتر از پرث پیدا نکنم. خیلی آرامش دارم الان ک دارم این پست رو میزارم البته میدونم آرامش قبل از طوفان است ولی این طوفان از اون طوفانهایی است ک زیباست نه نابود کننده... روزها یکی یکی در گذرند و ما رو به اهدافمون نزدیکتر میکنن البته ک بهای رسیدن به هدفهامون رو داریم میدیم(همون طوفانی ک در راهه یکی از بهاهاست با اینکه الان زندگیمون به ثبات رسیده تو سیدنی ولی داریم ترک میکنیم این شهر رو به دلیل نزدیکتر شدن به اهدافمون).

Never stop moving forward !!!

فرار

میخوام از سیدنی فرار کنممممم  ب زودی با اطلاعات بیشتر برمیگردم فقط یکهفته

پرواز به ایران

یک هفته تا اولین پروازمون به ایران مونده . فقط یک هفته ولی جالب اینه ک من نمیدونم چ حسی دارم. احساس میکنم خیلی از درک کسانی ک تو ایران هستن دورم و شکاف عمیقی از دور بین خودم و افکار موجود در جامعه میبینم. احساس غریبگی دارم وقتی فکر میکنم چی چطوره الان