ما انسانها وسیله ایم!؟!

زیاد نمیخوام بحث فلسفی باز کنم تو وبلاگم ولی عمیقا اعتقاد دارم ما انسانها یک وسیله ایم برای اینکه راه رو برای یک انسان دیگر هموار کنیم. ما تو یک لحظاتی از طرف خدا انتخاب میشیم ک کمکی بکنیم ب یک نفر دیگه برای رسیدن به هدفش، این دلیل بر برگزیده بودن یا خوب بودن یا هر لقب دیگه ای ک میشه روش گذاشت نیست فقط و فقط دلیل بر اینه ک ما انسانها مثل زنجیر بهم متصلیم به نظر من همه انسانها برگزیده هستن و فقط یک وقتایی میتونیم لذت اون رو ببریم مثل اتفاقی ک امروز افتاد الان براتون میگم چی ولی قبلش ی مقدمه لازمه.

اون دسته از دوستای وبلاگیم ک مدت زیادی پستهای من رو میخونن حتما یادشون است ک پارسال ک من یک سفر ب ایران داشتم میخواستم ی دورهمی بگذارم و هم رو ببینیم برا همین از دوماه قبل یک گروه تلگرامی راه انداختم ب هدف دورهمی البته اون دورهمی با حضور من هیچوقت برگزار نشد و دلیلش این بود ک چون بعد از 3 سال من اولین سفرم رو ب ایران داشتم خیلی از لحاظ وقتی در مضیقه بودم خوب بعد از چندوقت من از اون گروه لیو دادم چون هدف اون گروه ب سرمنزل موفیقیت نرسیده بود(تو ذهن من) ولی امروز متوجه شدم ک اون گروه هدف بزرگتری از یک دورهمی داشت و اون هدف این بود ک یکی از دوستای وبلاگی ک عضو اون گروه تلگرام بودن در اون گروه با آزمون pte آشنا شدن و بجای آیلتس با 4 تا 7 موفق ب گذراندن اون آزمون شدند و تونستن 20 امتیاز مدرک زبان رو بگیرن... و الان ایشون تصمیم گرفتن تو منطقه ماهشهر و سربندر و ... جهت آشنایی دیگران با این آزمون تجربه شون رو در اختیار دیگران قرار بدن ک من آدرس پیج اینستاگرامشون رو اینجا میزارم تا اگه کسی نیاز داشت با ایشون همفکری کنه " hamid_hamidi_1979 " من خیلی خوشحالم براشون 

 

پاسخ ب پیام خصوصی کاترین کلانتری

متن پیام:

هیچ وقت از خودتون پرسیدید ملت افغانستان و عراق و یمن خودشون جنگ رو انتخاب کردن؟دوست دارند هر روز تو خیابون یک انتحاری بچشون رو ازشون بگیره؟نه عزیز من بچه افغان و سوری و یمنی منفجر میشه که استرلیا و انگلیس و امریکا اسلحه بفروشند. دم از صلح و حقوق بشر میزنند با تجارت سلاح برای ملت خودشون رفاه ارمغان میارند و برای بقیه فلاکت. ما باید در خاور میانه زیر آتش باشیم تا اون شهروند غربی بتونه از مزایای فروش سلاح استفاده کنه.مثلا ایرانیهایی که از آرامش و رفاه سوِِئد دم میزنند خبر دارند که سوئد یکی از بزرگترین تولید کننده های اسلحه در جهانه و چقدر در جنگ خاورمیانه نقش داره

پاسخ: خانم محترم من هیچ دلیلی نمیبینم برا جنگهایی ک شما گفتید بشینم گریه کنم ویا اینکه خودم رو مقصر بدونم ک حالا دارم تو یک کشوری زندگی میکنم ک عضو ناتو است و من دم از حقوق بشر میزنم!!! اولا من هرگز دم از حقوق بشر نزده بودم دوما من و خانواده ام در همون خاورمیانه زندگی کرده بودیم دقیقا زیرگوش عراق ،بارها خمپاره و بمب تو اهواز خورد زمانیکه من فقط1و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و8 سال داشتم .... الان  به همراه همسرم تلاش کردیم، زحمت کشیدیم  ویزای قانونی استرالیا رو گرفتیم و آرامش الان رو بدست آوردیم، شرمنده ام ک با پیامتون ب من عذاب وجدان ندادید 

پیام خصوصی

سلام 

وقتتون به خیر . ممنونم که میخونید 

بی مقدمه وخلاصه میگم که خستتون نکنم : من 41 سالمه . دبیر ریاضی هستم ... 

پاسخ: دوست محترم من چندبار توضیح داده بودم در پاسخ پیام خصوصی من نمیتونم چیزی بنویسم  براش باید پست بزارم. بهرحال... من شرمنده ام نمیتونم شماره ام رو بزارم ولی ادرس اینستاگرامم رو قبلا گفته بودم اونجا میتونید مسیج بدید پاسخ میدم. درضمن من تمام پیامهایی ک در وبلاگ باشن رو پاسخ میدم به همین دلایل شماره ام رو نمیتونم بزارم چون پیام بی پاسخی نخواهم داشت

دست نوشته

خیلی وقته پست جدید نزاشتم چرا؟؟؟؟ راستشو بگم موضوع نبود ک بنویسم و یکمی هم سرم شلوغ و فکرم مشغول بود ک دنبال موضوع بگردم!!! خوب امشب ب خودم گفتم وبلاگو باز کن و فقط بنویس درست مثل دوران نوجوانی ی وقتایی ی کاغذ سفید برمیداشتم با یک خودکار و شروع میکردم ب نوشتن. بی هدف و بدون برنامه قبلی ،بدون تفکر ب موضوع خاص و بدون پیش فکر... هرچی ک همون لحظه می اومد تو ذهنم رو روی کاغذ مینوشتم. ی وقتایی چیز خوبی از توی نوشته هام در می اومد و ی وقتایی هیچی توش نبود ولی من نوشته بودم و همینکه نوشته بودم برام ارزش داشت. الان هم درست مثل همون موقع فقط بجای خودکار و کاغذ ،دارم از کی بورد استفاده میکنم و آخر نوشته هام نمیدونم چیزی از توش درمیاد یا نه  

خوب ی وقتایی زندگی میپیچه تو هم اینقدر از همه طرف میپیچه ک نمیدونی کدوم سر رو بگیری تا بتونی گره ها رو باز کنی اونوقته ک هرچقدر تقلا کنی برا باز کردن گره ها بیشتر همه چیز قاطی میشه و باید بزاریش کنار، آره زندگی رو بزاری کنار و از بیرون قضیه به گره ها نگاه کنی وقتی عقبتر میری یکی یکی راه باز کردن گره ها رو پیدا میکنی. حالا گره هرکس ب یک شکلیه بسته ب سبک زندگیش و میزان دارایی مالیش شکل و پیچیدگی گره ها متفاوته. الان زندگی تو ایران رو هیچ دیدی ندارم ولی زندگی در اینجا رو بله... مهاجر تازه وارد اولین دغدغه اش کار است بعد از کار خرید ماشین دلخواهش و خرید خونه و سفر و ... خوب آخرش چی؟ ی وقتایی این سوال رو از خودم میپرسم ک آخرش چی؟ اگه همین الان وقت مرگت فرا رسیده ب آرامش این جهان رو ترک میکنی و سوار ترن مرگ میشی؟ بیشتر وقتا جوابم مثبته ولی نمیدونم این فقط در تیوری است یا در عمل هم همینه! نمیدونم وقتی وقتش رسید ترس میاد در وجودم یا مثل الان با آرامش و شادی مرگ رو میپذیرم؟