علیرقم اینکه من عاشق زندگی در پرث هستم ولی همیشه میگم استرالیا بهشت و ایران جهنم نیست. ما مهاجرهای نسل اول همیشه زندگیمون مثل مهاجره همیشه غربت رو احساس خواهیم کرد و این حس تو سلول سلول بدنت میره. خیلی باید هدفت قوی باشه از مهاجرت که جلوی سختیهاش دوام بیاری و کمرت خم نشه . به نظر من هرسالی که سالگرد مهاجرتت نزدیک میشه این سختیها به اوجش میرسه من دوتا سالگردش رو تجربه دارم و میتونم بگم سختیهای مهاجرتم درطول سال خیلی آسونتر از سختیها نزدیک سالگردهاست نمیدونم شاید این باور منو اینطوری کرده ولی بهرحال علت نبودم این چندوقت سختیهایی است ک دارم تو این بخش از زندگی. زندگی در پرث یکمی عجیب غریبه چون من از یک کشور دیگه با شرایط متفاوتی اومدم و همیشه تو این شهر مهاجرم چون نه کسی رو میشناسم(هرچقدر کانکشنهاتون قوی بشه باز هم وقتی تنهایی خودتی و خودت) نه کشورمه بلکه اومدم تا کشور دخترم بشه. تو این برحه از زندگی که میتونم بگم سختترین روزهای عمرم رو دارم میگذرونم فقط سرم رو مثل لاکپشت کردم تو لاکم و زندگیم و کارهایی رو که باید انجام بدم در روز انجام میدم و وقتی فکرم میخواد خرابم کنه از افکار منفی بش میگم ساکت شو فکر نکن و کارتو بکن این روزها هم میگذره. وقتی دوسال باشه هیچکس از خانواده ات رو ندیده باشی باتمام  وجود دلت میخواد بری و ببینیشون ولی وقتی شرایط رو بررسی میکن که الان همسرت بیکاره و خودت داری درس میخونی پس انتظاری نداری که حداقل 7000$ برداری از سیوینگتون و سفر بری ایران تا خانوده ات رو ببینی. ی وقتایی میاد که فکرت قاطی میکنه ...اینجا چکار میکنی... نمیدونی واقعا خودت چکار میکنی ولی وقتی شرایط رو میبینی که نمیتونی برگردی ایران بخاطر هزاران دلیل مثل نمیخوای بچه ات اونجا بزرگ شه و آلودگی و عدم رعایت استانداردها تو مواد غذایی و پزشکی و رانندگی و همه چیز اونوقته ک مهاجر بودن رو حس میکنی و حس میکنی چقدر تنهایی...

من چون هدف اصلی مهاجرتم الینا بود و میخواستم تو استاندارد آموزشی استرالیا بزرگ بشه و یک بچه نرمال و شاد باشه تو جامعه هنوز قدرتم زیاده یطورایی مشکلات نمیتونن شکستم بدن چون هدفم قویه من هنوز یکبار هم به برگشت به ایران فکر نکرده ام و فکر نمیکنم بااینکه شرایط کارمون تو ایران تضمینه همسرم هنوز در مرخصیه ولی اینا رو میگم برا شمایی که تازه میخواین بیاین من با این همه سختی که الان دارم ولی هنوز از قدم زدن تو پرث لذت میبرم و هنوز عاشق این شهرم و اصلا پشیمان نیستم از تصمیمم ولی اینا رو میگم برای اون دوستایی که تازه میخوان بیان بدونید تو فرهنگ ساکنین پرث عادیه که طرف 1 سال کار کنه 2 ماه بیکار باشه این تو فرهنگ ما نیست برا ما سخته کار نداشته باشیم (این موارد رو باید زندگی کنی تا متوجه بشی مگرنه تو وبلاگ ها خوندن اون حس رو انتقال نمیده)و خیلی موارد دیگه که باعث میشه منه مهاجر نسل اول همیشه مهاجر نسل اول بمونم ولی دخترم جزی از این فرهنگ بشه. بدونید که شکل سختیهایی که تو مهاجرت تجربه میکنید کاملا متفاوته و باید خیلی قوی و هدف مند باشید ک کمرتون خم نشه. من هنوز یکبار اشکم رو الینا ندیده با اینکه 2 سال خانواده ام رو ندیدم ولی نمیزارم دخترم سختی مهاجرت رو روی گونه های من ببینه ،نمیزارم مامانم و بابام تو صدام احساس کنن شرایط الان سخته. اگه میتونید کوه باشید اگه میتونید کنار همسرتون باشید و بجای اینکه بش غربزنید از سختیهای مهاجرت، بهش آرامش بدید که این روزها هم میگذرن اگه حتی میتونید تصور این لحظه ها رو داشته باشید و خودتون رو قوی بدونید مطمین باشید به خودتون ک از پس مشکلات برمیاد راه بیفتید و بیاید ولی اگه میدونید با مشکلات اینجا شادیتون از بین میره اگه میدونید با بیکار شدن همسرتون دنیاتون تاریک میشه و خنده از رو لبتون میره و اطرافیان همه میفهمن شما الان چه حالی دارین اگه با سختی ها به روزهایی تو ایران فکر میکنید ک زندگیتون کاملا روتین بود و بهتره برگردین به اون شرایط نیاین چون از اینجا رونده و از اونجا مونده میشین. چون تو این راه یک شکست بزرگ میخورین و با برگشت به ایران هم از شرایط اونجا لذت نمیبرین.

مهاجرت سختترین کار دنیاست و بقول شاعر "کار هر کس نیست خرمن کوفتن ..... گاو نر میخواهد و مرد کهن"