زندگی ب چرخه بر میگردد
تو هاردن با یک خانواده استرالیایی دوست شدیم ک البته اصلیتشون مثل اکثر استرالیاییها انگلستانیه و پدر بزرگ مرد خانواده برای زمین و طلا ب استرالیا مهاجرت کرده بود خوب این خانواده یک پیرزن و پیرمرد حدود 60 ساله هستن با دوتا دختر 26 و 22 ساله ک الان چندوقته هر یکشنبه عصر ما شاممون رو برمیداریم میریم خونه اونا و تا 9 و 10 شب دور هم میگیم و میخندیم و ... دیروز هم مثل همه یکشنبه ها ما بساط پیتزا رو جمع کردیم بردیم اونجا(شام پیتزا داشتیم ما ) و اونجا نشسته بودیم ک آقای خانواده تقویم سال 2019 رو اورد برامون تقویم شرکت خودشون بود و وقتی اومدیم خونه به آقای همسر گفتم ببین اتفاقهایی ک داره می افته نشون میده ک ما داریم استرالیایی میشیم نه با گرفتن سیتیزن شیپی فقط بلکه با روابطی ک داریم اینجا و سبک زندگیمون دیگه از یک مهاجری ک کسی رو نمیشناسه جدا شده و مثل یک شهروند ک دوست از هر ملیتی داره و همون اتفاقهایی ک تو ایران می افتاد برامون با یکمی شکل متفاوت تر اینجا هم داره تکرار میشه... این مورد شاید برا دیگران یک اتفاق کوچک باشه ولی برای من خیلی بزرگه چون میدونم و باور دارم دیگه یک مهاجر نیستم یک شهروند استرالیایی هستم حتی قبل از اینکه شهروندیم رو بگیرم همینکه دوستهایی دارم از هر ملیتی و باهاشون ارتباط داریم و تنها نیستم فقط با جامعه ایرانی خیلی ارزشمنده برا من