وقتی تو خیابان های تهران قدم میزنم مردم رو به دقت نگاه میکنم کسی نمیخنده، کسی حتی شادی تو صورتش نیست، همه فقط دنبال اینن ک کارهاشون رو انجام بدن بدون توجه به اینکه این عمرشونه داره میگذره ،همه تو دود و دم الودگی میپیچن و دنبال زندگی خودشون بدون توجه به اطرافشون... تو تاکسی که میشینی همه شاکین و فقط غر میزنن، مترو رو ک نگو آنقدر میخوان هل بدن ک فقط سوار مترو شن انگار براشون مهم نیست حتی ک کنار دستیشون حالش خرابه یا خوبه... چرا همه روزبروز از هم دورتر میشن؟ قبل از اینکه برم از ایران میشنیدم میگن مردم خارجی محبت ندارن مردم خارجی دیگران براشون مهم نیست ولی الان ک تجربه زندگی تو استرالیا رو دارم و بعد به عنوان مسافر ب کشورم اومدم همه چیز رنگش فرق میکنن واقعا استرالیاییها مردم مهربونی هستن .نمیگم صف نمیبینی تو استرالیا نمیگم شلوغی نیست اتفاقا یکبار با مترو و اتوبوس رفته بودیم بوندای بیچ تو سیدنی و هوا هنوز سرد بود بخاطر فسیوال رفته بودیم و بارون اومد 5 بعد از ظهر مردم همه میخواستن سریعتر سوار اتوبوس بشن ولی اصلا هل دادنی درکار نبود وقتی من و الینا و همسرم سوار شدیم دیگه جا نبود و یک خانمی بلند شد از سرصندلی تا الینا بشینه ولی اینجا من بمیرم هم الینا رو سوار مترو نمیکنم خودم هم ک مجبور شدم برم امورخارجه میدان توپخونه بهتر بود با مترو میرفتم چی بگم ک مردم کشورم از مهربانی نسبت بهم خیلی دورن... همه سرشون تو گوشی موبایله بجا کتاب... همه تعریفها اشتباهه...دوستیها اینجا معنیشون متفاوته ، خانمها همه وسیله ان و اگه با یک آقا دوستی کنن حتما به منظوره خاصه ، کسی به کسی اعتماد نداره،