اولین سفر به ایران 1
خوب احتمالا کسانی ک وبلاگم رو از اول یا وسطاش خونده باشن متوجه شدن ک تو این دوسال و نیم من هنوز به ایران سفر نداشته ام ،جالبه نه ؟خودم فکر کنم اولین خانمی باشم ک باویزای دایم(بدون محدودیت ورود و خروج) دوسال و نیم از ورودم به استرالیا گذشته و هنوز ایران نرفتم. تو این مدت زمانهای سخت دوری از خانواده هم داشتم زمانی ک مامانم و بعدش بابام بیمار شدن و من هنوز استرالیا بودم . به خودم یاد دادم باید موند باید جنگید و باید دوام آورد ...روزی ک وطن و خانواده ام رو ترک کردم میدونستم مریضی عزیزان هست میدونستم مرگ هست و همینطور شادیهاشون و مراسم های عروسی بدون حضور من و تولدهای یکی پس از دیگری و من فقط اسمهای بچه ها و عکسهاشون رو میگیرم . به خودم یاد دادم ک بند ناف عاطفی رو خودم باید ببرم تا بتونم ب راحتی نفس بکشم ...درد داشت خیلی درد داشت ولی الان من تو یک دنیای دیگه دارم نفس میکشم من مثل یک فرد تازه متولد شده هستم و میدونم ذهنم و قلبم تو بدنم کنارم هستن و اینجا بامن تو لحظه زندگی میکنن. برای پدر و مادر عزیزم خیلی سختتر از من بود این دوری ک من بشون تحمیل کردم ولی اونا با شادی و هدفمندی من خودشون رو سرپا نگه داشتن. الان تصمیم گرفتم برم ایران یک سفر و حدود 2 ماه میمونم با الینا ،الان میدونم اینقدر بزرگ شدم ک لیاقت این سفر رو داشته باشم و از لحظه لحظه کنار عزیزانم لذت ببرم. میبینم دوستایی رو ک هنوز نتونستن با دوری کنار بیان و خیلی زجرشون میده این قضیه ولی برای من حل شد این مدت ایران نرفتن خیلی بمن کمک کرد ک بدونم چقدر جربزه دارم . خوب الان ک دارم برنامه های سفرم رو برا اواخر نوامبر تنظیم میکنم ی وقتایی ب لحظه ورودم ب فرودگاه فکر میکنم و مطمینم ک ایران برام شکوه و عظمت خاص خودش رو داره ،اون کشوری نیست ک بگم ازش دارم فرار میکنم چون حق انتخاب دارم و هرلحظه میتونم برگردم ولی میمونم استرالیا و عاشق کشورم و مردمش هم خواهم بود. احتمالا ایران بیام برخورد افسر گمرک یا راننده تاکسی یا مغازه دار اذیتم نکنه چون دوسال و 9 ماه دوری از وطن باعث میشه هرچیزی زشتی هم برات زیبا باشه تو مدت محدود.
ببینیم چی پیش میاد. جزییات بیشتر سفر رو بعدا براتون میگم.
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۶ ساعت 5:14 توسط bahareh
|