غیبت
من شخصا از ایهام خوشم می آد همیشه
حالا بریم به پست برسیم ... قرار نیست اینجا غیبت کسی رو بکنیم ... منظورم از غیبت و نبودن خودم بود که چند وقتی میشه پست نزاشته بودم. درسته که عاشق نوشتن هستم ولی اولین چیزی که برا نوشتن لازمه یک ذهن آزاده که این چند وقته من نداشتمش در ادامه توضیح میدم چرا ذهنم آزاد نبود چند وقت.
اول بگم که آقای همسر مجدد رفتند سرکار اونم مجدد خوشبحتانه و گوش شیطون کر چشمش کور سرکار تخصصی. دوستای مهاجرم این نکته رو همیشه تو مهاجرت مد نظر قرار داشته باشین که زندگی بالا و پایین داره و همیشه سختی نیست بعد از گذر زمان همه کارها حل میشه و روز به روز بیشتر جا می افتین فقط کار رو دلیل خوشبختیتون ندونین اون موقعی که کار تخصصی ندارین هم شاد باشین چون بالاخره زمانش میرسه و کار تخصصی میگیرین و فقط زندگی رو به خودتون و اطرافیان سخت کردین.
خوب کار نداشتن همسر هم که دلیل بر مشغولی ذهن من نبود چون آقای همسر سرکارن (البته نه از نوع سرکاریش ) پس من را چه شده بود؟
من درگیر سابمیت کردن اساینگمنتها بودم ...آره درسته بالاخره آخر سال رسید و من یکسال تو استرالیا درس خوندم من تنها کسی بودم که 3 هفته زودتر از همه تمام اساینگمنتها رو سابمیت کرده و تمام کورسها پاس شدن... آفرین به خودم ... ما ایرانی ها باهوشیم و اختلافمون تو درس خوندن کنار خارجی ها مشخصه من تو سن 35 سالگی خیلی ذهن فعالتری نسبت به اون جوان خارجی ( با ذهنی جوان و آماده برا تحصیل) داشتم هورا به خودم.
حالا دوماه آزاد و تفریح تا فوریه
پس حضورم پررنگتر خواهد شد... سوال بپرسین