امروز داشتم تو یک کتاب فروشی تو مرکز پرث قدم میزدم و دنبال یک کتاب برا الینا می گشتم که یک دفعه چشمم افتاد به یک کتاب داستانی که الینا تو ایران خریده بودش(ورژن انگلیسیش رو) و جز کتابهایی بود که با خودش آورد.وقتی اون کتاب رو دیدم جس زیبایی به سراغم اومد که چقدر باهص افتخارم بود که دخترم تو ایران کتاب داستانهایی رو داشت که بچه های اینجا هم همون کتاب رو دقیقا دارن و این برای من یک نشانه دیگر بود که ما راه رو از تو ایران درست رفته بودیم و آجرهای خونه آینده مون رو از بچگی الینا درست روی هم چیده بودیم.

خیلی خوشحالم که دخترم اینقدر اهل مطالعه است از بچگی هر وقت می خواستیم جایزه براش بخریم می بردیمش کتاب فروشی و براش کتاب می خریدیم و این شد که دختر من از ایران کتاب بیشتر از اسباب بازی با خودش آورد و امشب هم برای یکی از کتابهایش که تو ایران مونده گریه کرد.

حس خوبیه وقتی یک بچه اهل کتاب داری